تنها در سکوت سایه...
تنها در سکوت سایه...

تنها در سکوت سایه...

حرف های پر درد

گاهی حرف ها وزن ندارند
ریتم ندارند 
آهنگ ندارند
اما خوب گوش کن...
..درد دارند..

لطفا دوستم نداشته باش

برای اینکه دوستم داشته باشی
هرکار بگویی می کنم
قیافه ام  را عوض می کنم
همان شکلی می شوم که تو می خواهی
اخلاقم را عوض میکنم
همانطور که تو می خواهی
اصلا اسمم را عوض میکنم
هر اسمی که می خواهی روی من بگذار
خب حالا دوستم داری؟
نه صبر کن
لطفا دوستم نداشته باش
چون حالا انقدر عوض شده ام
که حتی حال خودم هم از خودم بهم می خورد...

خاطره یعنی...(2)

خاطره یعنی
یک بغض سنگین
یک سکوت بلند
بعد یک لحظه نگاه
میان خنده های بلند
یعنی
تپش قلب شدید
لرزش دل و دست
بعد از مدتها دیدنش
یعنی
تمام وجودت به تمنای
نگاه کردنش باشد
تو اما ناگذیر
باید سرت را به سمت دیگر بچرخانی
یعنی
هنوز هم دوستش داری
اما...
خاطره یعنی
درد
درد
و درد...

تنهایی من و تو

تنهایی تو

به عمق لیوانیست که دست گرفته ای مثل آب خوردن پر می شود

تنهایی من اما

مثل حبابی روی آب است

که نمی داند

قرار است نابود شود

یا در آغوش حباب دیگری

بزرگ تر!


به کجا چنین شتابان...؟

صداقت؟....یادش گرامی...
غیرت؟..... به احترامش یک لحظه سکوت...
معرفت؟..... یابنده پاداش میگیرد...
مرام؟..... قطعه ی شهدا...
عشق؟..... از دم قسط...
واقعا به کجا چنین شتابان؟؟؟

اندوه نبودن تو

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی...

اندوه بزرگیست زمانی که نباشی!


آه از نفس پاک تو و صبح نیشابور

از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی...


پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار

فیروزه و یاقوت به آفاق بپاشی!


ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!

هشدار! که آرامش مارا نخراشی...


هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!

اندوه بزرگیست چه باشی...چه نباشی...


علیرضا بدیع


خاطره یعنی...

خاطره یعنی...

یک سکوت غیر منتظره...

میان خنده های بلند...