▼▼ﭼﻪ ﺗﻠﺨــــــــــﻪ !… ☜ ﺧــــﻮﺩﺕ ﻣﺠﺒــــﻮﺭ ﺑﺸﮮ ﺑﺰﺍﺭﮮ ﺑﺮﮮ
ﺍﻣﺎ .... ﺩﻟـــــــﺖ ﺑﺎﻫــــﺎﺕ ﻧـــــﯿﺎﺩ ⇣⇣ ∷ﺭﺍﺳﺘــــــﺶ ﺭﺍ
ﺑﺨــﻮﺍﻫﮮ ... ▼ ﻣـــﮯ ﺩﺍﻧﻢ !! ✘ ﺣﺴــــﺶ ﻣــﮯ ﮐــﻨﻢ , ﮎ با دیگرے هستے
✖ﺩﻟﺖ
ﺑﺎﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ☜ ﺑــــــــــﺎﺷد ☜ ﺣﺴــــــﺎﺩﺕ ﻧﻤﮮ ﮐﻨــــﻢ ﺍﺻــــﻼ ...
☜ﻓﻠﺴﻔـــــﻪ ﮮ ﺭﻓﺘــــﻨﺖ ﻫﻤـــﯿﻦ ﺑــﻮﺩ ! ∷ ﺍﺻﻼ ⇡⇡ ... ﻓﻠﺴﻔــــﻪ
ﮮ ﻋـــــﺸﻖ ﻫﻤﯿــﻦ ﺍﺳﺖ⇡⇡ ✔ﻋﺸــــﻖ ﺍﻧﺘـــﺨﺎﺏ ﻣﮮ ﮐــــﻨﺪ ✔
※ ﯾﮑــــﮯ ﺭﺍ ﺑــــﺮﺍﮮ ﻣـــﺎﻧﺪﻥ ... ﻭ ﯾﮑــــﮯ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﮮ ﺭﻓﺘـــــ ــﻦ !
※ ﻋﺸــــــﻖ ﯾﻌﻨــــــﮯ ... ✘ ﻧﺪﺍﺷــــــــﺘﻦ ...
✘ ﻧـــــــــﺒﻮﺩﻥ ... ✘ ﻧﺨـــــــﻮﺍﺳﺘﻦ ... ◥ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾــــﻦ ﻣــﯿﺎﻥ ﺳــﻬﻢ
ﻣــــﻦ ⇠ ﻣﺎﻧــــﺪﻥ ﻭ ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺷﺪ ⇢ ←ﺳـــﻬﻢ ﺗﻮ... ﺑﯽ
ﺧـــــﯿﺎﻝ ﺷـﺪﻥ ﻭ ﺭﻓﺘـــﻦ
بوی یلدا را میشنوی؟انتهای خیابان آذر ...
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان ...
قراری طولانی به بلندای یک شب....
شب عشق بازی برگ و برف...
پاییز چمدان به دست ایستاده ....
عزم رفتن دارد....
..آسمان بغض میکند ...میبارد...خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست ..دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد ....
آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد ..دستی تکان میدهد ......قدمی برمیدارد سنگین و سرد
کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز... و....تمام میشود ...
"پاییز" ...رفتنت به خیر ..سفرت بی خطر
دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن چای کیسه ایست.
هول هولکی و دم دستی. برای رفع تکلیف.
اما خستگیات را رفع نمیکنند.
دل آدم را باز نمیکند. خاطره نمیشود.
_ _ _ _ _
دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است.
پر از رنگ و بو.
این دوستیها جان می دهند برای خاطرههای دمِ دستی....!
این چای خارجی را میریزی در فنجان،
مینشینی با شکلات فندقی میخوری
و فکر میکنی خوشحالترین آدم روی زمینی!
فقط.......
نمیدانی چرا باقی مانده چای در فنجان؛
بعد از یکی دو ساعت سیاه میشود.....
_ _ _ _ _
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است.
باید نرم دم بکشد. باید انتظارش را بکشی.
باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی.
باید صبر کنی.
آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی.
باید آنرا بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک.
خوب نگاهش کنی و عطر ملایمش را احساس کنی
و آهسته و جرعه جرعه بنوشی و با آن زندگی کنی.....!
رسم دنیا فراموشی است اما تو فراموش نکن کسی درلابه لای زمان به یاد توست
عادت داریم
منتظر بمانیم
برای رفتنی که برگشتن ندارد
برای خوب شدن بغضی
که تا بیرون نریزد ول کن نیست
عادت کرده ایم
به اینکه بخواهیم و نشود
دوست داشته باشیم و نداشته باشد ... به نوشتن از کسانی که
ما را نمیخوانند ... مابه تمام
نشدن ها
نیامدن ها
نخواستن ها
نداشتن ها
عادت میکنیم
اما
فراموش
نمیکنیم
و امیدواریم
که یک روز
میشود ... ما به امید زنده ایم ...