تنها در سکوت سایه...
تنها در سکوت سایه...

تنها در سکوت سایه...

من خواب را دوست دارم

می دانی

من خواب را دوست دارم

هرگاه که بیدارم

زندگی ام تمایل عجیبی به فروپاشی دراد

روزی که دیگر برای جبران خیلی دیر شده

میدانمکه یک روزی از ته قلبت میفهمی چقدر مرا دوست داشتی

روش مهم نیست...

ممکن است وقتی از پنجره ی تاکسی به منظره ی بیرون نگاه میکنی دلت برایم بی هوا تنگ شود

یا مثلا در اوج خوش گذرانی وسط یک دورهمی با دوستانت یکهو حس کنی چقدر جایم خالی است

یا حتی وقتی یک غریبه رو در آغوشت راه میدهی دلت برای گرمای تنم برود

نمیدانم کی کجا و چرا به یادم میافتی

اما یقین دارم روزی دلت برایم از همه بیشتر تنگ میشود ،

روزی که دیگر برای جبران خیلی دیر شده...

اعتماد

به هیچ کس اعتماد نکن...

                               اینجوری زندگی امن تره...

گناه عشق

ما گنهکاریم ، آری ،

جرم ما هم عاشقی ست

آری اما

آنکه آدم هست و

عاشق نیست ، کیست؟

عاشق یا معشوق

معشوق بودن اصلا چیز مهمی نیست ؛ این عاشق بودنه که مهمه