تنهایی تو
به عمق لیوانیست که دست گرفته ای مثل آب خوردن پر می شود
تنهایی من اما
مثل حبابی روی آب است
که نمی داند
قرار است نابود شود
یا در آغوش حباب دیگری
بزرگ تر!
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی...
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی!
آه از نفس پاک تو و صبح نیشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی...
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و یاقوت به آفاق بپاشی!
ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
هشدار! که آرامش مارا نخراشی...
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!
اندوه بزرگیست چه باشی...چه نباشی...
علیرضا بدیع