روزهاست درگیرم...
اما تو باو رنکن
مانده ام کدام را راضی کنم!
دلی که می خواهد عاشق باشد!
یا عقلی که می خواهد عاقل باشد...
خدایا...
گاهی دنیا و نامرادی هایش دلم را به درد می آورد...
اما برق امید به تو از چشکانم نمی رود ،
خوب می دان مهوای دلم را داری
وقتی تو را دارم ،
غمی نیست...
امروز
در آهنگ صبح
شعری باید گفت
پر از طلوع
قصه ای باید گفت
پر از هیجان و
ترانه ای باید خواند
پر از پرواز
تو سکوت می کنی...
فریاد زمانم را نمیشنوی!...
یک روز ، من سکوت خواهم کرد
تنو آن روز برای اولین بار
مفهوم "دیر شدن" را خواهی فهمید...
رفتن که همیشه دست تکان دادن نیست...
رفتن همیشه با خداحافظی عمراه نیست !
بله...
می شود
بمانی اما رفته ای !
دور شده ای !
چقدر
دورمان پر است از مانده های رفته ...!
اگر یکم اشتباهات همدیگه رو تحمل می کردیم ، کمتر احساس تنهایی می کردیم...!